دخمل شیطون مامان
سلام عزیز مامان امروز میخوام چند تا از شیطنتهات بگم روز پنج شنبه بابایی بهم زنگ زد که ساعت ٦ فلان چهارراهه باشین تا باهم بریم جایی منم مشکوک شده بودم بهش که این چرا اینجوری میکنه نگو اقا نفر برتر قسمت فنی تو شرکت شده بهش بن دادن ،این اقایون هم میدوند که ماها عاشق خرید هستیم دیگه ،مارو برد خرید اونجا دخملی هر چی شکلات و چیز میز میدید برمیداشت منم دنبال کتاب اموزشی براش بودم بالاخره هر کدوممون چیزی خریدیمو برگشتیم به بابایی هم تبریک گفتیم و... البته اول از اینکه به رفاه بریم رفتیم فروشگاه خونه و کاشانه از اونجا برای دخملی کتاب و ماژیک و طناب و... خریدیم دخملی هم که دید همه اش مال اونه خوشحال بود رسیدیم خونه فقط داشت باکتاب و ماژیک...
نویسنده :
نسرین
13:37