عکس های دخملی تو یه مدتی که نبودیم
متا سفانه به دلیل خرابی کامپیوتر نتونسته بودم وبلاگ دخملی رو آپ کنم ولی تصمیم گرفتم حداقل هفته ای یه بار رو برم کافی نت و شیرین کاریهای دخملی رو بنویسم
این عکس مربوط به یک ساعت از تحویل سال نو هستش داره به تلویزیون ناه میکنه هر چی میگم بهم نگاه کن نمیکنه و میگه نه
این عکسم مربوط به روزی میشه که دخملی و بابایی باهم متحد میشن و موبایل بیچاره منو ناکار میکن قبلش داره باهاش حرف میزنه
اینجا هم رو مبل نشسته داره برای خودش سیاحت میکنه
عکس سه تفنگدار تو خونه عزیزجون
تعطیلات عید هستش داریم میریم چندروزی رو گردش ،اینجا هم نازگلم رو ساک ایستاده و برای مامانی ژست گرفته
عکس دخملی در اسیاب خرابه
اینم عکس بابایی و ایلین جونم
ایلین جون در حمام کردشت
دخترمبه چادر بازی خیلی علاقه داشت و هر چادرو روسریی میدید سرش میکرد این چادر مامان جونی براش دوخته ،از وقتی دوخته دیگه چادر سر نمیکنه
بابایی و دخترم تو کوههای سردرود
اینجا هم با پسر عمه اش دارن میرن گردش
اونجا هی میرفت اینطرف ..نطرف میگفت مامانی بگیر (با دستش هم نشون میداد چطوری عکس بگیرم ،قربونش برم)
ایلین کوچولو قلیان به دست
این عکس هم مربوط به تولد امیر پسر عمه اش میشه روز جمعه بود اصلا پیشه بچه ننشست
بعد از عکسها الان وقته شیرین کاریهای دخملی هستش
اکثر کلمه ها رو میگه و جمله سازی سه کلمه ای رو شروع کرده و ولی بعضی ها رو میگه اسم خودش و مامان و بابا و شهرتش میگه
وقتی می پرسم نسبت با من چیه میگه دخترت وقتی میگم عزیزم کیه میگه من و...
با خودشو اسباب بازیهاش خاله بازی میکنه وسایل اشپزخونشو برمیداره برای منو بابایی غذا میپزه و تعارف میکنه بفرمایید ماهم از خنده رودل میشیم
تمام حیوانات اهلی و بعضی از حیوانات وحشی رو میشناسه و میگه
تو کارهای خونه بهم کمک میکنه هرروز صبح باهم میریم نون میخریم و میایم و تو مغازه سر کوچه هم دخملی هوار میزنه باید برام قاقا بخری ماهم مجبوری یه چیزی میخریم
عاشق کشمشو گردو بادام و بادام زمینی هستش
به اسمارتز میگه ایسپز به بادام زمینی میگه پیشمیش به کشمش میگه میشمیش عاشق این حرف زنش هستم