اندراحوالات دخملی
سلام عزیزم ببخش که دیر به دیر میام و اپ میکنم تولدت هم مثل سال قبل به خوبی و خوشی تموم شد با این تفاوت که دخملی این سال شلوغی نکرد و از اول تا اخرش نی نای نای میکرد، فیلم گرفتم یادگاری، یه پری شده بود واسه خودش
این هم عکسهای دخملی:
بعضی از کلمه هایی که اشتباهی میگفتی رو درست کردی هر وقتبابایی میگفت ایلین جون برو یه چیزی برام بیار اول میگفتی گتمز بعد گتمم.......گتمیرم(معنی کلمه نمیرم هست)
هر کسی رو میبینی اول سیام میگی و بعد دستت دراز میکنی میگی سیام(سلام)
این هفته هم مشغول اسباب کشی مامان جونی بودیم دخملی هم به ما کمک میکردعجب کمک کردنی
امروز تونستیم بعد از یه هفته به خونه مامان جونی سرو سامون بدیم
شیرین کاریهای دخملی تموم شدنی نیست ولی من که دیر به دیر اپ میکنم شیرین کاریهاش یادم میره
ماجرای از شیر گرفتن دخملی
روز اول اصلا نفهمیدی چون خونه مامانجونی بودیم و او.نجا با ایناز و علیرضا مشغول بودی
روز دوم صبح زیاد اذیت نکردی ولی عصر و شب پدر من و بابایی رو دراوردی بابایی هم دلش بهت میسوخت و میگفت خوب بده دیگه چرا بچه رو میگریونی ولی من باز مقاومت کردم و بهت نمیدادم واز روز سوم یه کم اروم شدی ،ولی هر وقت میخواستی میگفتم اوف شده و شما باز گریه میکردی و بعد از مدتی مشغول میشدی بالاخره بعد از یه هفته تونستیم از شیر بگیریم