دینگ ..... دینگ
بعضی از کارهای دخملی
یه روز بابایی ازسر کار برگشته و خسته جلوی تلویزیون درازکشیده بود دخملی با مامانی داشت تاب بازی میکرد هی به مامانی میگفت ال یعنی (هل بده) خودش هم باید محکم هل بدی یواشکی نمیشه سرتون درد نیارم تو یه لحظه دخملی گفت بابا بیاد با من بازی کنه دیگه ، باباییهم شنیده بود خوشش امد،اومد با دخملی بازی کرد
خونه مامان جونی بودیم داشتیم میوه میخوردیم که عزیزکم یه خیاری رو برداشته بود داشت میخورد ساقه اش نظرش رو جلب کرد به من گفت مامانی پاتو دراز کن دیدم با ساقه اش روی ناخن پاهام لاک میزنه و میگه به به شد دیدی چند روز پیش رو ناخن دستاش لاک زده بود فکر میکنه هر چی مو یا سلقه بلندی داشته باشه باهاش میشه لاک زد
امان از تمیز کاریهای ایلین کوچولو
چند روز پیش لباسها رو شسته بودم و رو اویز پهن کرده بودم داشتم تلویزیون نگاه میکردم دیدم یه پیاله ای از کابینت برداشته و هولهولکی میبره اتاقش،توجهش بهش نکردم فکر کردم داره بازی میکنه یه لحظه دیدم اصلا صداش در نمیاد فهمیدم آره ، داره خرابکاری میکنه رفتم دیدم بله ،اب تو شیشه شیرشو ریخته تو پیاله ،لباسهارو از اویز برداشته توش خیس میکنه با دستاش سفت ابشو میچکونه و بعد رو اویز بند میکنه ،منم از حرص داشتم نگاش میکردم (من بیچاره)آخه آبش قند اب بود مجبورشدم باز اونارو بشورم
موقع گردگیری هم یه دستمال دختری برمیداره میره سراغ میزها و سرامیک ها، البته بعد از تمیزکاری بنده
هرشب وقتی میخواد بخوابه اول مامانی رو میبوسه و بغل.میکنه و میگه بالامدی بعد هم میره پیش بابایی
اولین باری که ین کارو کرد بابایی خیلی خوشش اومده بود هیمیگفت ایلین بیا منو بغل کن و بگو بالامدی ایلینی هم میکرد و بابایی هم از خوشحالی تو پوستش نمی گنجید
یه خبر خوب
راستی دخترم رو از پوشک گرفتم دیگه راحت شدم
یه روز رفته بودم بامامان جونی و عزیز استخر ،تو استخر خیلی شیطونی میکردی و به هیچ کس اجازه نمیدادی شناکنه(البته بیشترازهمه منو)تواستخر مشغول بودیم که گفتی جیش داری من هم راستش بگم اولش تو جهی نکردم آخه چند دفعه ای باز کرده بودم ولی اصلا معنی جیشو نمی فهمیدی اونروز هم گفتی توجهی نکردم ولی دیدم خیلی اصرار میکنی بردم دستشویی جیشتو کردی ازان روز به بعد سرموقع جیش میگفت دخملی نازم
البته روز اول که خونه مامان جونی بودیم چند جایی را خیس کرد ولی بعدش موقع به موقع جیششو میگفت
دختر کوچولو تازگی با حرف زدناش و کارهایی که میکنه خیلی ناناز شده
هر چیزی که تعارف میکنه میگه بویورون خودشهم اصرار پشت اصرار اگه نخوری میزنه به کانال گریه
بهش چیزی کسی میده میگه مرسی ازهمه خوشتر سلام گفتنشهکه میگه سیام
هر وقت بابایی از سرکار برمیگرده صدای در یا دزدگیر ماشینو میشنوه میگه بابایی اومد زودیمیره جلوی در و منتظر میشه تا بابایی بیاد
به من هم تو سفره چیدن کمک میکنه اول میاد سفره رو برمیداره و باز میکنه بعد بشقاباهرو با سلیقه اش تو سفره میذاره و بعد قاشق هارو اگه هم کسی مدل سفره چیدنشو عوض کنه قهر میکنه و اصلا چیزی نمیخوره
وقتی قراره جایی بریم زودی میره لباسشو از تو کمد برمیداره شروع به پوشیدن میکنه فقط کش سرش میمونه ه اونارو هم میاره من براش می بندم
به خاک و گل بازی خیلی علاقه داره ولی من نمیذاشتم بهش دست بزنه عوضش خمیربازی باهاش بازی میکردم تا سرش مشغول بشه و از یادش بره ولیدور از چشم من باز میرفت سراغ گادونها و با خاکاش بازیمیکرد لاونروز به بابایی گفتم یه گلدونه خالی داریم ببرو از کوچه پرخاکش کن تا تو ایوان هراز گاهی مشغول بشه و بابایی هم دستش درد نکنه گلدونهپر از خاک رو تو ایوان گذاشت و دخملی هم مشغول خاک و گل بازی با گلدون شد البته باکمک مامانی
(مامان بیچاره برای اینکه عزیزش بتونه مشغول شه و گلبازی از سرش دربیاد مجبور شدتمیز کردن ایوانو بعد از گلبازی به جان بخره)
شیر اب تو ایوانو کمی بازکردم تا دخلمی بتونه ظرفشو پراز اب کنه تا بیاره باهاش گل درست کنیم و بعد ازاماده شدن شروع به امرکردن میکرد مامانی گربه و گل و جوجو برام درست کن منم اوامرشو اجرا میکردم
امان ازدست این دخملی