بزرگترین افتخار
پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟ مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم . اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود . و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد …. حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت . پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟ آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟ مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر...
نویسنده :
نسرین
10:48