دیروز دخترم که سوار ماشینش شده بود دیدم که می تونه چند قدمو بدون کمک حرکت کنه اونقدر ذوق زده شده بودم که نگو منم خوشحال رفتم پیش مامانم گفتم که دختر نازنازیم که الهی فداش شم داره با رورولکش چند قدم برمیداره مامان جونت هم گفت آره حدود یک هفته است این کارو میکنه ضایع شدم منم دو سه هفته بود که سرم تو شرکت خیلی مشغول بود اصلا به نظرم نمی رسید آیلین یاد گرفته با رورولکش راه بره ببخش عزیز دلم که مامانی یادش رفته بزرگ شدنتو منم پیش خودم فکر می کردم که اولین نفرم که دیدم دخترم با ماشینش حرکت میکنه در هر حال اونقدر خوشحال بودم که ضایع شدنم را فراموش کردم و رفتم پیش ایلین و شروع کردم به ادا درآوردن تا اون جند قدم برداره بی...