آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

هستی من

بدون عنوان

1390/12/24 13:09
نویسنده : نسرین
281 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز موقع رفتن به خونه عزیزجون دخملی تازه از خواب بیدار شده بود وقت نکردم توخونه مامان جونی

بهش شیر بدم تو ماشین داشت ابرومو میبرد هی میگفت م-م

منم این لحظه رو پیش بینی کرده بودم یه شیشه شیر پاستوریزه اماده کرده بودم اونودادم خورد ولی باز

میگفت می می بعدش بهش پستونک دادم

پدرم در اومد تا رسیذیم خونه عزیزجون

اونجا یه کمی بهش می می دادم و حالش جا اومد البته بعداز نیم ساعتی بازی با بابایی

وقتی ما رسیدیم دیدیم بابایی هم تازه رسیده و داره میره به یه باغی که اونجا همه جوونها اتیش روشن

میکن وبزن و بکوب میکن و میرقصند خوش

به حال بابایی

بابایی هم داشت با عمو سعید میرفت اونجاما هم مجبور شدیم با دخملی اونجا بمونیم و دخملی با امیر

پسر عمه اش کرکر کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

نانازیا
24 اسفند 90 14:39
سلام ازتون دعوت می کنیم شما هم کوچولوتون رو در قرعه کشی افتتاحیه سایت نانازیا شرکت بدین. آرزوی سلامتی و شادابی برای خودتون و کوچولوتون داریم نانازیا ، شهر اینترنتی بچه ها www.nanazia.ir
مامان آرینا موفرفری
24 اسفند 90 16:07
آیلین جون حسابی شیطونی کردیاااااا.یه عالمه
نسترن
24 اسفند 90 16:27
کاش عکسای شب رو هم میگذاشتی
نسترن
25 اسفند 90 10:07
نسرین جون رشته دانشگاهیت چیه؟
مامان محمد مانی
25 اسفند 90 13:46
خودمون و معرفی نکرده بودیم باز اومدیم. راستی سال نو منتظرتون هستیم.
نسترن
25 اسفند 90 23:04
چندروزه ديگه بهارميادوهمه چيزروتازه ميکنه : سال رو،ماه رو،روزهارو،هوارو،طبيعت رو، ولى فقط يه چيزکهنه ميشه که به همه ى اون تازگى مى ارزه دوستيمون ... سال نوت پیشا پیش مبارک جیگملم
خاله پریناز
17 اردیبهشت 91 16:26
خوب تو هم به جای حسرت خوردن با علی میرفتی دیگه نسرین جونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد