شیطنت های ایلین 6
سلام الان دارم در مورد شیطنتهای دختر کوچولوم می نویسم:
١.تازگی ها برای اینکه دلبری کنه یاد گرفته هر کی دراز میکشه میره بلوزشو میده بالا و روی شکمشوفوت میکنه صدایی که در میاد برای خودش کیف میکنه منو که اونجوری میکنه، بابایی حسودی میکنه ،ای بابایی ناقلا
٢.وقتی مامان جون داره نماز میکنه میری میشینی سر سجاده اشو با تسبیحش بازی میکنی وهراز گاهی سرتورو مهر میذاری و با خودت یه چیزیرو زمزمه میکنی که من چند دفعه ای خوب گوش دادم نفهمیدم چی میگی بالاخره کشف میکنم که دخملی چی میگه
٣.میونت با همه خوبه هرجا بچه ای رو می بینی کیف میکنی .تو همسایگی مامان جون یه دختری هست که هر وقت میاد خونه مامان جونی از خودبیخود میشی براش ناز میکنی و می خندیدی و اونم باهات بازی میکنه دیروز هم داشت باهات دالی بازی میکرد هی میگفت ایلین دارم میرم ،میرفت پشت در و شما به دنبالش میرفتی وقتی میدیدی داره میاد مثل موش درمیرفتی
٤.شیرینی کشمشی رو هم خیلی دوست داری یه ملافه انداختم تا روش بخوری شما هم حرف گوش کن ،شما هم میرفتی یه دور میزدی و یه کم از شیرینیتو می خوردی و میرفتی قربونت برم