اتل متل توتوله یه سگ با هفت تا توله
اتل متل توتوله
یه سگ باهفت تا توله
خوابیده بود تو لونه
یکی از توله سگها
بیرون رفت از تو لونه
توی حیاط یه مرغی
می گشت دنبال دونه
توله سگه به اون گفت:
« دنبال چی میگردی؟
نکنه چیزی گم کردی؟»
گفت : « نه جونم،
من چیزی گم نکردم
دنبال دونه میگردم
باید که دونه برچینم
تا شکمم را سیر کنم
بعدش برم به لونه ام
یه تخم کوچیک بذارم
به روی اون تخم بخوابم
تا اینکه جوجه درآرم
بعد تو بیای سراغ ما
بازی کنی با جوجه ها.»
توله سگه با شادی
برگشت و رفت به لونه
شش تا توله با مادر
گفتند به اون یک نفر:
«کجا بودی برادر؟»
گفت:« تو حیاط می گشتم
مرغ قشنگی دیدم
از اون مرغه پرسیدم
دنبال چی می گردی؟
نکنه چیزی گم کردی؟
گفت نه جونم،
من چیزی گم نکردم
دنبال دونه میگردم
می خواست که دونه بخوره
بعدش بره تخم بذاره
به روی تخمش بخوابه
یه جوجه ی ناز درآره
تا من برم با اون بازی
بشیم دو دوست و همبازی»
توله سگا یکی یکی
از لونه شون رفتن بیرون
مادرشون آهی کشید
دنبالشون دوید بیرون
توله سگا توی حیاط
خانم مرغه را دیدند
به سوی او دویدند
توله اولی به مرغه گفت:
« جوجه ی تو کی درمیاد
تا ما با اون بازی کنیم؟»
مرغ قشنگ نوک طلا
بال و پرش رنگ حنا
قدقدی کرد، گفت:
« توله سگ ، زوده حالا
چندروز اگه تو صبر کنی
جوجه ی من را می بینی.»
بعد هم دوید به لونه
سیر شده بود از دونه
توله سگا هم با مادر
برگشتن توی لونه
سه هفته بعد، توله سگا
صدای جیک جیک شنیدند
هفتایی شون با همدیگه
توی حیاط دویدند
مرغ را دیدند با جوجه
دنبال آب و دونه
با خوشحالی، گفتند:« سلام،
مرغ قشنگ نوک طلا
بال و پرت رنگ حنا
حالت خوبه ؟
جوجه ی نازت چطوره؟»
جوجه کوچولو ، یه کمی ترسید
به پر و بال
مادرش چسبید
خانم مرغه گفت:« جوجه نازنازی
اینا همشون ،هستن همبازی
اومدن با تو بازی کنند
تو را خوشحال و راضی کنند»
بله بچه ها،
توله ها و جوجه نازنازی
با هم شدن دوست و همبازی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی