آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

هستی من

فرشته کوچولو

1390/8/11 10:37
نویسنده : نسرین
143 بازدید
اشتراک گذاری

        

در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد . دکتر گفت در را شکستی! بیا تو.

در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود، به طرف دکتر دوید: آقای دکتر! مادرم!

و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد: التماس میکنم با من بیایید! مادرم خیلی مریض است .

دکتر گفت: باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم.

دختر گفت: ولی دکتر، من نمیتوانم. اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.

دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود.

دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد.

زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکر کرد.

دکتر به او گفت: باید از دخترت تشکر کنی. اگر او نبود حتما میمردی!

مادر با تعجب گفت: ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد.

پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا ..... !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد