شیطنت های دخملی
سلام دخمل کوچولوی مامان
امروز میخوام کمی از شیطنتهات بگم:
١.نازگلم خیلی به اب بازی علاقه داره حالا هم که هوا گرم هر روز میبرم سروروشو با اب میشورم هی با دستاش با اب بازی میکنه یه روز هم تو حیاط داشت با کالسکه مبین بازی میکرد که بابایی با یه وان اب اومد و دخملیم که دید سریع مثل جت رفت و شروع به اب بازی کرد و هی ابو به زمین میریخت اخرش هم که دید اب کمی مونده وانو برداشت و روسرش خالی کرد بعد از عوض کردن لباساش کنار سفره نشسته بودیم پارچ اب رو که دید رفت دستشو داخلش کرد و برای خودش میخوند یه شیطونی شده که نگو
٢.عزیزم به یکی از عروسکاش خیلی علاقه داره هرجا میره و اونو با خودش میبره و سعی میکنه به هیچ کس هم نده دیروز داشت باهاش بازی میکرد وقت خوابش بود اونو هم کنارش خوبونده بود با دستش به سینش میزد و لا لا میگفت قبل ازاینکه خودش بخوابه عروسکشو می خوابون
٣.دخملم موقع خندیدن بینیشو یه جوری میکنه و طوری میخنده و شش دندونش پیدا میشه قربون اون خندیدنت برم
٤.وقتی نماز میخونم کنار سجاده می شینه و با تسبیح بازی میکنه و هر از گاهی هم سرشو رو زمین مذاره و برای خودش چیزی میگه ،عزیزم داشت با خداش رازونیاز میکرد
٥.روز جمعه یه هویی قرار شد ماشین بخریم بابایی هم که رفته بود بیرون ما خونه عمه جون بودیم وبا امیر داشتیم دوچرخه سواری میکردیم البته دخملی اجازه نمیداد امیر هم برونه فقط می خواست خودش سوار شه با نازو محبت بالاخره امیرو راضی کردیم تا دخملی ما دوچرخه سواری کنه امون از دست این دختره مال مردمو از دستش میگیره و بهش نمیده می بینید چه دختری دارم بعد از یه ساعتی بابایی برگشت دخملی هم که بابایی رو تو ماشین دید هی ییییییییی گفت و براش خندید برای خودش خوشحال بود عزیزم داشت کیف میکرد
٦.شیطونتهات حدی نداره لباتو یه جوری میکنی و اب دهونتو فوت میکنی بعدش هم دستتو جلوی دهونت
میگیریو هو هو میکنی
٧.هرکسی می خوابه میری رو شکمش و فوت میکنی و صدایی ازش درمیاد که تو خوشش میاد هی فوت
میکنی اخرش هم منم بغلت میکنمگلوتو میخورم توی شیطونم میخندیدی قربون اون صدای خندوهات
برم
٨.تازگی ها تو تابت می شینی و پاهاتو هی جلو و عقب میکنی و برای خودت میخندیالبته بعد از مدتی خسته
می شیو میخوای ازش پایین بیای