به چشم بی نیاز پر امیدان زندگی زیباست....
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی ا...
نویسنده :
نسرین
14:02