شیطنت های دخمل کوچولوم
سلام دخمل کوچولوی من نازگلم به توپ بازی خیلی علاقه داره وقتی باهاش بازی میکنیم از ته دلش میخنده بهش میگم ایلین برو توپتو بیار زودی باعجله میره و میاره و میگم بنداز توپوبالای سرش میبره و میندازه وخودش هم کیف میکنه روز پنج شنبه قرار بریم پارک شام بخوریم از عصری همه چیزو اماده کرده بودیم و منتظر بابایی بودیم تابیاد البته خاله فریده و مامان جون اینها از ما زودتر رفتن ماهم که خونه مامانجونی بودیم دخملی از بغل دایی ناصرش نیومد بغلم مجبور شدم ایلینم با اونا بره بماند که بابای چقدر دعواکرد که چرا بچه رو دادم ببره اونجا دخملی بردیم شهر بازی با اینکه خودش سوار نشده بود بچه هارو که دیده بود برای خودش خوشحال بودواواز میخوند ...
نویسنده :
نسرین
9:17