آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

هستی من

شیطنتهای دخملی

دیروز خونه مامان جونی افطار بودیم خاله ها اونجا بودند شما هم براشون خودشیرینی میکردی هی یه چیزی میاوردی به خاله میدادی تا بهش ضرب بزنه تا خانوم خانوما برقصه اصلا شیطونی شده  بودی که نگو از روی میزها بالا میرفتی روش میاستادی و مینشستیو ازش پایین میومدی عصری هم زورزورکی خوابوندمت تا شب سرحال باشی که اونجوری نشد یه ساعتی گریه کردی بعداز اینکه خواب ازسرت پرید باز شروع به دلبری کردی مثل خودم عاشق نون خامه ای هستی بعد از افطار داشتیم نون خامه ای میخوردیم که مال خودتو خوردی رفتی دور اتاق میگشتی خاله و پسرخاله ها و بابایی هی بهت نون خامه ای میدادند عزیز دلم هم نه نمیگفت و میخورد نازگل به اب میگه ااااااااااااوووووووووووووووووووه یعنی به ...
11 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام عزیزم امروز میخوام از شیطنتهات بگم ١.دیروز بعد ازمدتها خواستم سبزی پاک کنم تا برای دخملی اش درست کنم صبح با بابایی بیدارشدیم ،بابایی که قصد داشت بره سرکار منم شروع  کردم تا دخملی بیدار نشده تمومش کنم که اونجور نشد دخملی قبل از تموم شدن بیدارشد تا ظهر کارم تموم نشد من پاکش میکردم تا بعدا خردش کنم دخهملی میومد همه اونارو توسرت و دوروبر می ریخت یا وقتی خرد میکردم هی دسته ای از سبزیهارو میاورد میگفت دد یعنی بگیر و اینارو خرد کن هر از گاهی هم پاکشون میکرد و بهم میداد ٢.بعد از سبزی پاک کردم گفتم جارو بکشم دیدم بله دخملی قبل از رفته با جارو برقی بازی میکنه اوردم گذاشتمپذیرایی تا شروع کنم دخملی اونو با الاغه اشتباه گرفته بود سوار اون...
7 مرداد 1391

بدون عنوان

عزیزدلم هرچی لباس یا دستمالی دم دستش باشه برمیداره زمین و روی میزهارو پاک میکنه حرم که رفته بودیم شیشه شیرش پراب بود منم مشغول دعا خوندن بودم وهرازگاهی نگاهش میکردم یه لحظه دیدم صدایی ازش درنمیاد دیدم بله داره از تکنیک خودش برای بیرون اوردن اب از شیشه شیر استفاده میکنه و اونجارو ابکی کرده و با دستش پاکش میکنه بعدش هم از تو کیف شلوار اضافی که براش گذاشته  بودم و برداشته داره با اون پاک میکنه میبینید چه دختر کدبانویی دارم یه هفته ای که پیشش بودم به می می عادت کرده بود از شنبه که گذاشتم پیش مامان جونیش دیگه شیشه شیرشو زورزورکی میخوره وفقط می می میخواد مامان جون هم برای اینکه شیرشو بخوری دراز میکشه و دخملیرو رو دستش می...
2 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام دخمل کوچولوم خوبی،خوشی بالاخره از مشهد برگشتیم با عکس و خاطرات خوب دخملیم اونجا خیلی دختر خوبی بود وعزیزمو برده بودم زیارت ا.نجا زره و درهای حرم میگفتم بوس کن بوس میکرد دتو حیاطش اینورواونور میرفت مهر برمیداشت نماز میخوند خداراشکر روابط عمومیش خوبه هرکی رو میدید باهاش دوست میشد فرق نمیکرد دختر باشه یا پسر توبازار هر وقت عروسک میدید هی میگفت ب ب و اونارو میخواست، دست اخر براش عروسک، قطار و هواپیما و ماشین خریدیم تا دیگه چیزی نخواد و خیر هرجا میدید ب ب میگفت فردا اگه وقت شد عکسهای دخملیرو میذارم امروز میخوام چند تا شیطنتهاتو بنویسم تا یادگاری برات باشه ١.فکر کنم دخملیم مامان خوبی باشه چون عروسکاشو خیلی دوست داره هی توبغلش میخواب...
31 تير 1391

بدون عنوان

شنبه داریم میریم مشهد دارم عزیزدلمو میبریم پابوس امام رضا هووووووووووووووررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااا  
22 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد