بدون عنوان
شیطنتهای ایلین ١.همسایه مامان اینا پسرشون یه جوجه خریده بود اونو تو حیاط مامان جون نگه میداشت هر از گاهی هم درمیاورد بیرونو میگردون دخملی ماه هم خیلی خوشش اومده بود ومیخواست تو دستش بگیره و باهاش بازی کنه جوجه رو از قوطی دراوردیمو دخملی هم برای خودش کیفی میکرد ومیخواست منم دنبال جوجه بدوم بالاخره رضایت داد بشینیم جوجه هم که دید نشستیم بدو اومد رو پام فکر کنید رو یکی پام ایلین و رو یکی جوجه کوچولو بود ایلینم داشت کیف میکرد من چندشم میشد این دختره هم اصلا نه ترسی نه... میگفتیم ایلین نازش کن با دستش ناز میکرد یه دفعه گردنشو با دستش گرفت و بالا و پایین میبرد حیونکی جوجه ،بالاخره از دستش رها کردیم دوباره از یه طرف بالش گرفت ...
نویسنده :
نسرین
11:42